loading...

آئین مستان

امام صادق,روضه امام صادق,متن مداحی شهادت امام صادق,متن مداحی امام صادق,مداحی شهادت امام صادق,مداحی امام صادق,متن روضه همراه با صوت,متن مداحی همراه با صوت,متن رو

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2234 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1745 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1292 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 696 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 633 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 608 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3494 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6709 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2844 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3815 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3241 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3569 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4141 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3678 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7262 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4952 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5894 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4371 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5539 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4181 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 606 زمان : نظرات (0)

اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبا عَبْدِالله

کربلا اینجاست، بسم الله الرحمن الرحیم  

بار بگشایید یاران چون قرار ما و دوست

در همین صحراست، بسم الله الرحمن الرحیم

 آه از آن ساعتی که بسم الله نگفته سر از بدنِ پسر فاطمه جدا کردن.. آه از آن ساعتی که با تنِ چاک چاک نهادی ای تشنه لب، صورت خدا را به خاک..

 بار بگشایید یاران چون قرار ما و دوست

در همین صحراست، بسم الله الرحمن الرحیم

 هاهُنا مَوضِعُ کَربٍ وَ بَلا، این سرزمین

قتلگاه ماست، بسم الله الرحمن الرحیم

حسین جان .. حسین جان ..

قتلگاه ماست، بسم الله الرحمن الرحیم ..

از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین ..

دست و پا میزد حسین ، زینب صدا میزد حسین ..

حسین جان،حسین جان 

خیمه گاه بزم عشاق خدا در دشت خون

تا ابد برپاست، بسم الله الرحمن الرحیم

آقا این بیتُ که خوندم ، یه عرض حاجتی دارم .. آقا اربعین یادت نره مارو .. آقا دستت همیشه روی سرِ ما پیاده هاست ، این اربعین به لطف خدا کربلایی ام ...حسین جان ، حسین جان

یکی از بزرگانِ هند از هندوستان اومده کربلا، چند ماه ساکن کربلا شده ، هر وقت دلش زیارت میخواست می رفت پشت بام منزل، دست رویِ سینه میگذاشت : السلام علیک یا اباعبدالله

حرم نمیرفت، کربلا بود، چند ماه کربلا بود ولی حرم نمی رفت، خبر به گوش سید مرتضی علم الهدی رسید، سید بلند شد رفت خونه این عالم هندی گلایه کرد، گفت اینی که میری رو پشت بام دست رو سینه میذاری مالِ اوناییِ که از کربلا دورن، تو که کربلایی چرا حرم نمیری؟ آداب زیارتُ رعایت کن! گفت سید ولمان کن، من این کار رو نمیکنم؛ میگن سید مرتضی ناراحت شد. این بزرگ وقتی ناراحتی سید رو دید، گفت باشه میرم حرم. بلند شد لباس تمیز پوشید، قبلش غسل زیارت کرد. آروم آروم راه میرفت، هی بین راه ناله میزد، گریه میکرد. رسید سرِ حرم به سجده افتاد در مقابل عظمت خدا که بنده ای مثل حسین آفریده. با چه حال عجیبی وارد حرم شد ، میگن تا چشمش به قبر آقا افتاد ؛ فقط دو جمله گفت: آیا قبر آقایِ من اینجاست؟ آقای منُ اینجا کشتن؟ همانجا جان داد ، از دنیا رفت!! .. جنازه شُ از حرم بیرون آوردن .. این یه زائر بود، یه مسافر بود، من یه زائرای دیگه هم میشناسم فردا رسیدن کربلا ..

فریاد یا محمدا .. حسین رسید به کربلا .. 

میکشی مرا، میکشی مرا .. دهه اولت با همه ایام سال فرق میکنه .. منم بسم الله گفتم فردا با تو برسم کربلا .. ای حسین

 آقا رسید کربلا ، اول یه سؤال کرد: اینجا کجاست؟

پرسید از قبیله كه این سرزمین كجاست

این سرزمین غم‌زده، در چشمم آشناست

این سرزمین كه بوی نی و نیزه می‌دهد

این سرزمین تشنه كه آبستن بلاست

گفتند: «طفّ» و «ماریه» و «شاطِیءُ الفُرات»

گفتند: «غاضریّه» و گفتند: «نینوا»ست

دستی كشید بر سر و بر یالِ ذوالجناح

آهسته زیر لب به خودش گفت: «كربلا»ست

 

بعد صدا زد: هذا والله یومُ کرب و بلا؛ زینبم خودت و آماده کن! اِنزِلوا.. صدا زد همه پیاده بشین ..

فرود آیید یاران وعده گاه داور است اینجا

مزار و قتله گاهِ عاشقانِ بی سرست اینجا

بعد فرمود: اینجا خیمه و خرگاه برپا میکنیم.. اینجا خون های مارا به این خاکِ گرم کربلا میریزن.. یه جمله گفتی قربانت بروم اما ای کاش مورخین، مقتل نویس ها نمی نوشتند. فرمود: اینجا حُرمت مارا میشکنند، اینجا احترام حرم منو نگه نمیدارند. زینب آماده باش، دخترا آماده باشید.. ای کاش یکی به اینها می گفت گوشواره هاتون رو وا کنید!

طوفان وزید از وسط دشت ، ناگهان

افتاد پرده، دید سرش رویِ نیزه‌هاست

زخمی‌تر از مسیح، در آن روشنایِ خون

رویِ صلیب دید، سر از پیكرش جداست

طوفان وزید، قافله را بُرد با خودش

شمشیر بود و حنجره و دید در مِناست

بارانِ تیر بود كه می‌آمد از كمان

بر دوشِ باد دید كه پیراهنش رهاست

افتاده پرده، دید به تاراج آمده ‌ست

مردی كه فكرِ غارتِ انگشتر و عباست

انگشترو ببَر چرا انگشت میبُری؟ 

برگشت اسب، از لب گودال قتلگاه

افتاده پرده، دید كه در آسمان، عزاست

حسین جان .. حسین جان ..

 اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِكَ.. (فردا همه بودند، دخترها رو با احترام پیاده کردند.. ) وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِكَ عَلَیْكَ مِنّى سَلامُ اللّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ .. (دلم خیلی برات تنگ شده، دلم خیلی برات تنگ شده) وَلا جَعَلَهُ اللّهُ اخِرَالْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِكُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 517 زمان : نظرات (0)


"اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها،وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ"
"
اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِیِّكَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن... "یا بنِ الحَسَن..."
سلام میکنم از دور بر تو و حَرَمَت
سلام من به بلندای بیرق و عَلَمَت
سروده اند فراوان برای تو اما
هنوز نقش کتیبه است شعر مُحتَشَمَت
اگر که سر به هوا هستم و پریشانم
زمین زدم دل خود را به احترام غمت
گدایی  در این خانه سربلندم کرد
مرا جدا نکن از خیمه های مُحتَرَمَت

*آه،آه،آه...حسین،آه،آه،آه...آه بکش،زن و بچه ی حسین داره میاد، فردا روزی میاد کربلا...آه،آه..می خوای دلت رو یباره ببرم کربلا؟...*

قدم قدم با یه عَلَم
ان شاءالله اربعین میام سمت حرم
چگونه نام تو را هر نفس صدا نکنم؟
که شاملم شده یک عمر دائماً کَرَمَت

*همیشه سرم جلو زن و بچه ام بالاست، هر جا که گیر کردم تو آبرو دادی منو....*

زمان مرگ به راهت دخیل می بندم
بیا که سر بگذارم به مَحضرِ قَدَمَت

*آقا جان! هیچی ازت نمی خوام، فقط این عرض ادب کرن رو،این نوکری رو ،این اشکارو؛برا  من ذخیره کن،شب اول قبرم برا من بیان.....*

در روز حشر كه بپرسند چه داشتی؟
سر بر کشد حسین و بگوید حساب شد
حسین....

 

میخوام بگم،چه خاتون و چه خانمی،چه مُجَلِّلِه ای داره میاد وارد کربلا میشه،چه اولیاء مُخدره ای میخواد وارد کربلا بشه، چه با احترام وارد کربلا شد، ولی چه بی احترامی دید...*

با صد جلالت و شرف و عزت و وقار

آمد به دشت ماریه ناموس کردگار

فرش زمین به عرش مُباهات میکند

گر روی خاک پای گذارد مَلَک سوار

چه ناقه ای چه ناقه نشینی چه محملی

مریم رکاب گیرد و خدیجه است پرده دار

حتی حسین تکیه بر این شانه میزند

خلقت؛ زنی ندیده بدین گونه استوار

بیش از همه خدای مباهات میکند

که شاهکار خلقت او کرد شاهکار

تا هست مُستدام حسین است مستدام

تا هست پایدار حسین است پایدار

کوهی اگر مقابل او قد علم کند

مانند کاه میشود و میرود کنار

با خشم خویش میمنه را میزند زمین

با چشم خویش مِیسره را میکند شکار

آنگونه که علی به نجف اعتبار داد

زینب به دشت کرب و بلا داد اعتبار

پنجاه سال فاطمه ی اهل بیت بود

زینب که هست فاطمه هم هست ماندگار

تا اینکه فرش راه کند بال خویش را

جبریل پای ناقه نشسته به انتظار

حتی هزار بار بیایند کربلا

زینب پی حسین می آید هزار بار

کار تمام لشگریان زار میشود

زینب اگر قدم بگذارد به کارزار

روز دهم قرار خدا با حسین بود

اما حسین زودتر آمد سر قرار

محمل که ایستاد جوانانِ هاشمی

زانو زدند یک به یک آنهم به افتخار

افتاد سایه ی قد و بالاش روی خاک

رفتند از کنارِ همین سایه هم کنار

طفلان کاروان همه والشمس و والقمر

مردان کاروان همه واللیل و والنهار

عبدند ، عبدِ گوش به فرمان زینبند

از پیرمردِ قافله تا طفلِ شیرخوار

رفتند زیر سایه ی عباس یک به یک

با آفتاب، غنچه ی گل نیست سازگار

از این به بعد هیچ نمازی شکسته نیست

وقتی قدم گذاشته زینب به این دیار

از فرش تا به عرش چه خاکی به سر کنند

بر روی چادرش بنشیند اگر غبار

از خواهری چو زینب کبری بعید نیست

معجر به پای این تن عریان کند نثار

یک عده گوشواره، ولی دختر علی

یک گوش پاره برد، از اینجا به یادگار

*حالا غروب دهم چیکار کردند؟....* 

خیلی زدند "تـا" شود اما تکان نخورد

سر خم نمیکند به کسی کوه اقتدار

 او که فرار کرد عدو از جلالتش

فریاد میزند که علیکن بالفرار

ترسم که انبیاء بیفتند بر زمین

دستی اگر خدای نکرده به گوشوار ....

پرده نشین کوفه،بیابان نشین شده

با دختر بتول چه ها کرد روزگار !

قومی که پاس محملشان جبرئیل داشت

گشتند بی عِماری و محمل، شترسوار

آن بانویی که سایه او هم حجاب داشت

با رفت و آمد سَرِ بازارها چه کار

چشم طنابهای اسارت به دست اوست

زینب به شام رفت ولیکن به اختیار

در یک محله زخم زبان خورد بی عدد

در یک محله سنگ گران خورد بیشمار

دردی به درد طعنه شنیدن نمیرسد

یا رب مکن عزیز کسی را بدان دچار

*فردا روزی میرسن،با احترام،قمرالعشیره "عباس"،رکاب میگیره، ملیکه ی دو سرا زینب پیاده میشه، صدا میزنه آی پیرمرد! اینجا کجاست؟ این چه سرزمینیِ؟نمیدونم چرا دلم شور میزنه؟ پیرمرد،تمام نامهایی که به ذهنش می اومد گفت، گفت:اینا نیست،ماریه،غاضریه،...نه...تا گفت: کرب و بلا،دید خانوم افتاد رو زمین....همین جا حسینم رو سر می برن....حسین....

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 270 زمان : نظرات (0)

ابی عبدالله میفرمایید امروز که از دفن امام حسن آمدم ، اولین نفر زینب جلو اومد .. حسین جان داداشمو چجوری دفن کردید؟ ... گفتم خواهرم دست به دلم نگذار  ... انقد بگم بدنشو تیر باران کردن ...بریم خونۀ امام حسن ...فرمود حسنم گریه کن نداره ... پیغمبر فرمود همۀ چشم ها فردا قیامت گریانه مگه چشمی که به حسینم گریه کرده باشه ...

باید امشب بلند گریه کنید

مثل زینب بلند گریه کنید

که مرتب بلند گریه کنید

سوخت از غم ، بلند گریه کنید

گریه کن ، گرچه گریه تسکین است

غم غربت عجیب سنگین است

بر غریبیِ کریم گریه کنید

پایِ دردی عظیم گریه کنید

یاده حالی عجیب گریه کنید

بشنوید از غدیر گریه کنید

چشم ها را پر آب تذر بکنید

حالِ ما را خراب تر بکنید

زهر نوشید ، فاطمه نالید

سبز پوشید فاطمه نالید

هر چه کوشید فاطمه نالید

خون که جوشید ، فاطمه نالید

رویِ دامانِ مادرش افتاد

رویِ دستِ برادرش افتاد

بی نوایی نوایِ او را برد

چنگی آمد عبایِ او را برد

نیزه ای رانِ پایِ او را برد

هق هقِ بی صدایِ او را برد

دست بر قلبِ مضطرش نزنید

پیشِ ما حرفِ همسرش نزنید

ظرف یک سو ، آب هم یک سو

تشتُ و قلبی کباب هم یک شو

زینب و اضطراب هم یک سو

جعده یک سو ، رباب هم یک سو

پیشِ قاسم مقابلِ پسرش

می چکد از محاسنش جگرش

حالا اصله روضه که امام حسن سفارش کرده ...

بعدِ مادر مغیره را می دید

هی مکرر مغیره را می دید

رویِ منبر مغیره را می دید

پیشِ آن در مغیره را می دید

او که این روز ها کنارش بود

زدنِ خانم افتخارش بود ...

امروز برا امام حسن داد بزنید ... به خدا کنارِ قبرش کسی جرات نمی کنه یه جمله بلند گریه کنه ...

یادش افتاد رویِ پا برخاست

از دهانش که ناسزا برخاست

دستِ نامرد بی هوا برخاست

آنچنان خورد که صدا بر خاست

روضه ام گیره سنگ دیوارست

همه تقصیرِ سنگ دیوار است

پسر ارشدش زمین افتاد

با تمامِ قدش زمین افتاد

بعد ضربِ بدش زمین افتاد

چقدر بد زدن زمین افتاد

خواست تا پا شود دوباره نشد

بعد از آن حرف گوشواره نشد

تاب دیگر قلم ندارد حیف

وای آقا حرم ندارد حیف

نه حرم ، سنگ هم ندارد حیف

خادمی محترم ندارد حیف

همگی زیرِ دِینِ آقاییم

روضه خوانِ حسینِ زهراییم

 

بدنشُ آوردن کنارِ قبرِ پیغمبر ، عایشه و یه عده ای از بنی مروان اومدن جلویِ جنازه رو گرفتن ... حضرت فرمود اگه وصیت حسنم نبود کوچکتر از آنی بودید که جلو جنازه رو بگیرید ... حالا عباس ایستاده ... چنان غضب کرده قمر بنی هاشم ... یه دستش به قبضۀ شمشیرِ ، یه دستش هم به قاسمِ  ... یکی صدا زد آی عایشه ، یه روز سوار بر شتر شدی جمل درست کردی امروز سوار بر اسب شدی جلو بدنِ پسرِ پسر پیغمبر و گرفتی ، نکنه فردا سوارِ فیلم بشی به جنگِ خدا بری .. گفت بنی مروان اینا دارن به من جسارت می کنن ابی عبدالله فرمود بدنُ ببرید بقیع ... اما نامردا خیلی نامردی کردن ... مثله زمانِ علی فهمیدن حسین مامورِ به صبرِ ... آخه اون دومی ملعونم گفت به اعوان و انصارش . گفت هر چی میخواید بی حیایی کنید ، بکنید علی دست از پا خطا نمی کنه ...  علی مامورِ به صبرِ ... همین بود که درُ رو زهرا انداختند .. همین بود که همه از رو در رد شدن ... بدنُ سمتِ بقیع بردن ، اما تیرهاشونو به کمان گذاشتند ....

آی ... بدنُ از تابوت نتونستند در بیارند ... هفتاد شعبۀ تیر زده بودند ... میگم آقاجان ؛ بدنِ برادرتون هفتاد شعبۀ تیر به تابوت خورده بود سختت بود بدنُ از تابوت بیرون بیاری .. چی کشید امام سجاد ... گفت هیچ جوری نمیشه ... فقط حصیر بیارید ... این بدنِ ریز ریز شده رو جمع کنم ...

حسین ...

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 558 زمان : نظرات (0)

اگر تو آه بکشی خشک و تر نمی ماند
اگر تو گریه کنی که جگر نمی ماند
بیا و آه مکش با حرارت جگرت    
که از مجالس روضه اثر نمی ماند
نفس بزن که نفسهای آخرم برسد
که بی تو این نفس مختصرنمی ماند
چنان شکسته شدی که شبیه زهرایی
که چون تو دست کسی برکمرنمی ماند
لباس مشکی مان رافقط کفن بکنید
برای ما که از این بیشتر نمی ماند
مدافعان حرم سمت تو به سر رفتند
برای حامی زینب که سر نمیماند
به درد آخرتِ ما نخورد جز گریه
که هیچ چیز چو  اشکِ سحر نمی ماند
غنیمت است نشستن میان روضه
که عمر میرود واینقدر نمی ماند
هر آنچه خرج کنی  صد برابرش ببری
دراین معامله حرفِ ضرر نمی ماند
تمام حاجت ما را نگفته زهرا داد
که مادر از دلِ ما بی خبر نمی ماند

آه رسید قافله و خواهری پیاده نشد

به گریه گفت که زینب دگر نمی ماند

در دلش درد بی دوا عمه

در گلو بغض بی صدا عمه

که رسیده به کربلا عمه

همه سرها به زیر تا عمه

میگذارد قدم کجا عمه

پرده از محملش چه بگشاید

صف به صف از فرشته می آید

همه چشم انتظار او باید

آید اینجا نزول فرماید

پشت پرده پراز دعا عمه

اکبرت را گلاب می گیرند

بچه را از رباب میگیرند

رونق از آفتاب میگیرند

تا عمو جان رکاب میگیرند

هست در اوج کبریا عمه

*تا ابی عبدالله سوال کرد، یه عده دور ابی عبدالله و یارانش را گرفتند، نوشتند: یه پیرمردی جلو آمد، مولا سوال کرد پیرمرد میدونی اسم این سرزمین چیه؟ گفت آقا اسم این سرزمین غاضریه است، اسم دیگری هم داره نینوا هم میگن، هریک از اسمها را سوال کرد، ابی عبدالله گفت: آیا اسم دیگری هم داره؟ گفت: آقا جان! اینجا را کربلا هم میگن، یه مرتبه ارباب صدا زد: "اعوذ باالله من الکرب والبلا" اسم کربلا اومد زینب زیر و رو شد...*

حال اینجا کلافه اش کرده است

چند معجر اضافه آورده است

ازدل خویش روضه پرورده است

جگرش خون و سینه پردرد است

چنگ زد دامن برادر را

بوسه ای زد دوباره حنجررا

ونشان داد سمت دیگر را

نخلها را نه حجم لشکر را

ناله ای زد زکربلا عمه

*گفت: داداش! چکار کنم دلم شور میزنه آخه؟*

اینجا به سرت بی حساب میریزند

بی حساب کتاب میریزند

پیش چشم تو آب میریزند

سرطفل رباب میریزند

غرق در نوحه و نوا عمه

*میگی چرا دلم شور میزنه؟...*

آخه  ته گودال گیر می افتی

گیرشمشیر و تیر می افتی

دست مشتی حقیر می افتی

نخ نما چون حصیر می افتی

چه کند پایِ بوریا عمه

بعد تو به غیر شامی نیست

خواهرت هست جز حرامی نیست

حرمت و احترامی نیست

آتش افتاده و خیامی نیست

چادرش زیر دست و پا عمه

برادر درست میبینه چشم من یا که تاره

برادر اونا نخله یا که سپاهِ سواره

برادر چرا ساربون چشم به دست تو داره

میترسم برای تو و حنجر تو

میترسم برای فردای دختر تو

میادش صدای گریه مادر تو

حسین جان

برادر بلند شو از اینجا بریم تا نشه دیر

برادر بلند شود بریم تا علی میخوره شیر

برادر بلند شو بریم تا سه ساله نشه پیر

بریم که توی قلب من درد و آهه

بریم که هنوز حال تو روبراهه

بریم که علی اصغرت بی پناه

بمونیم می مونم من و خنده های حرامی

بمونیم به ناموس تو میشه بی احترامی

بمونیم سرم زخمی میشه با سنگای شامی

بمونیم دل خواهرت میشه آشوب

بمونیم سرت روی نی میشه مصلوب

بمونیم به لبهای تو میخوره چوب

حسین جان

*با چه احترامی، با چه شکوهی و جلالی عمه سادات مثل فردا از محمل پیاده شد، تا عباس هست کسی جرأت نداره نزدیک بشه، سریع اومد پا تو رکاب گرفته ،اینقدر دوست داره، میگه: خواهر به قربونت برم... با احترام میگه: سیدتی و مولاتی....اکبر دست عمه رو گرفت، با احترام پیاده کرد، جوانهای بنی هاشم دور تا دور زینب رو گرفتند.... چقدر  این خوشی زود تموم میشه...چیزی نگذشت بر زینب، وقتی میخواستند قافله را ببرند از کربلا، اون همه مَحرمی که  ایستاده بود دور تا دور زینب روز اول، حالا امروز نگاه کرد بدنها قطعه قطعه روزمین.... دوید اومد کنار گودال، صدا زد: حسین داداش! همه نوامیس  تو رو خودم سوار ناقه های عریان کردم ،نذاشتم یه نفر از دشمن جلو بیاد، پاشو زینب میخواد سوار بشه،یه نظر سمت علقمه کرد صدا زد: آی غیرت الله!...

شهدای مدافع حرم رفتند، نبینیم باز هم زینب رو اسیر کردن... ابی عبدالله، نفسهای آخر تو گودال افتاده بود ،هزار و نهصد و پنجاه زخم برداشته ابی عبدالله، حمله کردن سمت خیمه هایِ آل الله،ابی عبدالله به نیزه شکسته ای تکیه داد، بلند شد، صدا زد: اول بیایید کار حسین رو تموم کنید....

اشک هات رو  روی دست بگیر، امام صادق علیه السلام می فرمایند: خدا را به عمه جانم زینب سلام الله علیها قسم بدین..." اللهم عجل لولیک الفرج"

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1071 زمان : نظرات (0)

خیره‌اماز بیرقِ سُرخت نگاهم را نگیر

جز خودت چیزی نمی‌خواهم پناهم را نگیر

باز بارَم را به دیوارِ حرم انداختم

جانِ من از شانه‌هایم تکیه‌گاهم را نگیر

اشتباهم را گناهم را گناهم را ببخش

هِق هِقم را گریه‌هایم را سلاحم را نگیر

وَ سِلاحُهُ الْبُكاءُ .. هر چقدر به این سلاح این شبا مسلح تر می شیم ، هیچ کسی نمی تونه برامون نقشه ای بکشه ، هیچ دشمنی .. این سلاحی ست که پیامبرایِ خدا همه بهش مسلح شدن . تاریخ که بخونید ، قبل از اینکه ابی عبدالله کاروانش برسه کربلا ، همه پیامبرا از آدم ابوالبشر اومدن کربلا یه زخمی هم برداشتن هر کدومشون .. حضرت ابراهیم سرش شکافته می شه ، حضرت آدم پاش مجروح میشه ؛ سوال می کنن خدایا! پیامبرا اگر اتفاقی می افتاد سوالی می کردن ، خدایا خطایی از ما سر زده؟.. ندا میرسید نه خطایی نیست ، خواستم همدردی کنی با حسینم ... یه روزی اینجا خون حسینم رو می ریزن .. لذا هر کدومشون به این سلاح مسلح شدنُ گریه کردن تو همون سرزمینِ کربلا. منو تو هم الان کربلاییم ، چون فرمود هر جا روضه ای برای ابی عبدالله خونده بشه ، تحتِ قبّه ست. ینی همونجایی که مستجاب میشه دعا تو حرم امام حسین ، اینجا الان همون حالته. اگه اومدی تو مجلس امام حسین باید کار کنی براش ، باید ناله بزنی ..

اشتباهم را گناهم را گناهم را ببخش

هِق هِقم را گریه‌هایم را سلاحم را نگیر

من به این شبها به این روضه به این غم دلخوشم

بِرکه‌ای غمگینم از من عکسِ ماهم را نگیر

بین هیئت مثل تو یا مثل زهرا می‌شوم

هرچه میخواهی بگیر ای عشق آهم را نگیر

تو میانِ ما نشستی حیف خیسِ گریه‌ام

آه ای اشک اندکی راهِ نگاهم را نگیر

آروم آروم ، صدایِ قدم هایِ دریا میاد

آروم آروم ، دیگه داره دریا به صحرا میاد

آروم آروم ، صدا روضه خوانیِ زهرا میاد

چی می خونه بی بی؟...

آروم روضه می خونه ، دلهارو می سوزونه

الهی که تنِ تو ، زیرِ آفتاب نمونه

نبینم بی سپاهی ، نبینم بی پناهی

صورتِ مثل ماهت ، خاکی نشه الهی

أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ

السَّلَامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضِیبِ

سوال کرد ، تا رسید به این سرزمین فرمود کسی میدونه اینجا اسمش چیه؟ یکی گفت آقاجان اسمش غاضریه ست . فرمود اسم دیگه ای هم داره؟ آقا جان نینوا هم میگن ، (دنبال اسم دیگه ای می گرده حسین) آیا اسم دیگه ای هم داره؟ گفت آقاجان اینجارو کربلا هم میگن. تا شنید کربلا رنگ صورت ابی عبدالله عوض شد. فرمود أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاءِ .. تا اسم کربلا اومد یه وقت زینب از داخل محمل یه آهی کشید ..

آینه در آینه تابید عالم شد علی

نفسِ خود را دید خود را دید خاتم شد علی

اولین صبحِ ظهورِ حی اعظم شد علی

حق تماشا کرد خود را تا مجسم شد علی

با علی جان میدهیم با یا علی تب میکنیم

حرفِ مولا میزنیم و مشقِ زینب میکنیم

آنکه اقیانوسِ آرامِ علی شد زینب است

آنکه او آغاز و انجامِ علی شد زینب است

آنکه او معنایِ اسلامِ علی شد زینب است

آن که آمد زینتِ نام علی شد زینب است

ما نمی فهمیم از این اعجاز هیچ

شعرها را ساده تر میگویم اما باز هیچ

او هزاران شیر زن بود او فقط زینب نبود

او ظهورِ پنج تن بود او فقط زینب نبود

سوختن در سوختن بود او فقط زینب نبود

او حسین و او حسن بود ، او فقط زینب نبود

شد تمامِ آیۀ "قالو بلی" وقتی رسید

با نزولش کربلا شد کربلا وقتی رسید

شرح لیلی را اگر منزل به منزل گفته اند

شرحِ این تکلیف را جمعِ مقاتل گفته اند

کعبه را با بودنش در راه ، محمل گفته اند

گَردِ صحرا نه ، غبارِ پرده را دل گفته اند

به حسینش که دل زینب به دستِ اکبر است

پرده هایِ محملِ زینب به دستِ اکبر است

کشتیِ کرببلا در کربلا پهلو گرفت

خواست تا پایین بیاید آسمان زانو گرفت

تا بیاید جبریئل از شهپرش جارو گرفت

او نه از عباس جان عباس از بانو گرفت

پای او بر زانویِ مردانۀ عباس بود

بعدِ بابا دستِ او بر شانۀ عباس بود

با چه جلالی داره بی بی از محمل میاد پایین .. عباس پاشُ رکاب کرده .. علی اکبر دستشُ داره می گیره .. ای روزگار! .. ای روزگار! .. هم ام کلثوم سلام الله علیها رو نوشتند ، هم بی بی رو ، عرضه داشتند حسین جان بیا برگردیم مدینه ... خبری از این مهمونی نبود .. دور تا دورت با نیزه ایستادند ، کجا اینطوری آدمُ مهمونی می برن؟ .. حسین جان میون این نانجیبا ، یه نفر دل منو داره میبره .. هی تیر و کمان نشون میده ..

دورِ خود تا دید اکبر را خیالش جمع شد

عون و عبدالله و جعفر را خیالش جمع شد

دید در گهواره اصغر را خیالش جمع شد

بینِ خیمه چند دختر را خیالش جمع شد

دید فوجِ دشمنان را گفت عباسم که هست

نیزه و تیر و سنان را گفت عباسم که هست

ناگهان بی حال شد گودال را وقتی که دید

روضه اش اطفال شد گودال را وقتی که دید

ماتِ استقبال شد ، گودال را وقتی که دید

حرمله خوشحال شد گودال را وقتی که دید

آمد و افتاد بر پایِ برادر بازگرد

جان خواهر جان من نه ، جانِ مادر بازگرد

گفت داداش بیا برگردیم ، گفت بذار برات بگم زینب جان ، تو راه صفین اومدیم با بابامونُ داداشم حسن؛ قدری تو این سرزمین بابام خوابش برد ، سرش رو پاهای داداش حسنم بود. یه وقت سراسیمه از خواب بیدار شد ، شروع کرد گریه کردن .. داداشم سوال کرد ، من سوال کردم چی شده باباجان چرا انقدر پریشونی؟ چرا اینطور گریه می کنی؟ ..

فرمود الان خواب دیدم تو این سرزمین ، حسینم تو دریایِ خون داره دست و پا می زنه .. هر چی کمک می خواد ، یه نفر به دادِش نمی رسه .. همۀ این لحظه هارو بهم گفتن ، بارها جدم این روضه رو برام خوانده ، مادرم زهرا این روضه رو براش گریه کرده . راهی برای برگشت نیست ، روز ازل خودم انتخاب کردم ، خود ابی عبدالله انتخاب کرد.

به جعفر جنی بزرگه اجنه ایراد می گرفتن که چرا نرفتی کمک امام حسین؟ چرا وضعُ برنگردوندی؟ گفت وقتی رفتم کنار گودال ، دیدم فوج فوج ملائکه ، انبیا ، اولیا ، انقدر بودن که اصلاً جا به من نمی رسید. به زحمت خودمو رسوندم به ابی عبدالله ، تو گودال افتاده بود . گفتم آقا ما اومدیم کمکت ، فرمود نه ؛ من روز ازل انتخاب کردم کشته شدن در راهِ خدا رو . (حالا وضع برگشت) زینبی که با این عزت پیاده شد، حالا میخواد سوارِ ناقۀ عریانش کنن .. آه .. اومد کنار گودال ، آی غیرت الله .. من همون زینبم که وقتی میخواستم برم حرم پیغمبر ، بابام میگفت بذار آخرین چراغایِ مدینه هم خاموش بشه. کسی نمی خوام قد و بالای دخترمُ ببینه .. ببین دور تا دور ما حرومیا جمع شدن ...

شامِ غم ای وای ، اکبر را نمیبیند چرا

عون و عبدالله و جعفر را نمی بیند چرا

پشتِ خیمه قبرِ اصغر را نمی بیند چرا

بینِ حجمِ شعله دختر را نمی بیند چرا

خیمه از شعله اُفتاد و عزیزی سوخت سوخت

زیرِ آن خیمه خداوندا مریضی سوخت سوخت

بسکه اُفتاده زمین در پا توانی نیست نیست

می‌دَود سمتِ برادر حیف جانی نیست نیست

دیر شد تا او بیایَد ساربانی نیست نیست

وای از انگشت و انگشتر نشانی نیست نیست

زیرِ تیغ و نیزه می‌گردد جوابی حیف نیست

ناقه و چشمِ حرامی و ... رکابی حیف نیست

بارون بارون ، میباره چشایی که از خون تره

بارون‌بارون ، صدایِ دلِ سوختۀ خواهره

بارون بارون ، میگه این روزایِ آخره

بارونی که میباره ، رو خاکا دونه دونه

امروز بارون اشکه ، فردا بارون خونه

خون چشمایِ سقا ، خون لبهایِ اکبر

خونایی که میریزه ، تو گودال از یه حنجر

میدونم که ، میخوان مارو از هم جدامون کنند

میدونم که ، میخوان نامسلمون صدامون کنند

میدونم که ، میخوان بینِ بازار نگامون کنند

میدونم که تو میری ، من هم میرم اسیری

خیلی سخته باشمرُ با خولی هم مسیری

میدونم که سرت رو ، باید رو نی ببینم

با لباسِ اسیری ، تو بزم مِی بشینم

سه غم آمد سراغم هر سه یک بار

غریبی و اسیری و غم یار

غریبی و اسیری چاره داره

ولی آخر کُشد ما را غم یار

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 433 زمان : نظرات (0)

آسمونه چشمام همرنگِ پاییزِ

حالِ بقیع امشب ، خیلی غم انگیزِ

 نه گنبد و صحنی ، آرومه آرومه

زائرش این شبها ، فقط یه خانومه

یه مادری که ، خاکِ بقیع رو ، به جشمِ تر میزاره

به جایِ ماها ، روضه می خونه ، رو خاکا سر میزاره

غریبِ مادر .. غریبِ مادر ...

 هجوم شون نگذاشت ، عبا رو برداره

فرصت نشد اصلاً عصاشُ برداره

 چیزی نمی بینم ، خونه پر از دوده

رو دیوارا جایِ آتیشِ نمروده

 تو نیمۀ شب ، عرشِ خدا رو ، با نعره هاش لرزوندن

با لگداشون ، به دربِ خونه ، بچه هامُ ترسوندن

 نیمه شب ریختن تو خونۀ حضرت .. حضرت مشغولِ نمازِ شب بود .. جانمازُ از زیرِ پاش کشیدن با صورت رو زمین افتاد .. جلو زن و بچه ش بی عمامه کشیدنش بیرون .. دستاشُ بستن .. اما به ناموسش جسارت نکردن .. یکی میگفت آقا رو بی عمامه نبرید ، پا برهنه نبرید .. من بمیرم برا اون آقایی که دستاشُ بستن .. درِ خونه ش رو آتش زدن .. (آی غیرتیا ..) جلو چشمش سیلی به ناموسش زدن .. الهی بشکنه دستِ مغیره .. یه جوری زد دادِ علی بلند شد ...

 شرمندگیِ مرد ، دردِ بی درمونه

دستِ منو بستن جلو درِ خونه

همسایه ها دیدن از غصه جون دادم

کشوندنم رو خاک ، از نفس افتادم

پشتِ یه مرکب ، وسطِ کوچه ، خوردم زمین با پهلو

یادِ مدینه ، روضه می خونم ، از اون قلافُ بازو

ابنِ ربیعِ ملعون سوارِ بر اسب شد .. دستایِ این پیرمردُ بستن .. نانجیب هی می تازید .. هی امام صادق زمین میخورد .. گاهی آقا رو ، رو زمین می کشید .. وسطایِ راه پاهاش رویِ خارا میرفت .. آقاجان شما یه مرد بودی ، پاهات انقد اذیت شد .. من یه دختری میشناسم پاهاش کوچولو بود .. وسطِ بیابون هی می گفت بابا پاهام درد میکنه .... (جانم به این گریه ها ..( حضرتُ آوردن تو کاخِ منصور ، آقا نفس نفس میزنه .. صورت زخمی .. لباسا پاره .. نانجیب همچین که نشسته بود ، خواست غرورِ حضرتُ بشکنه شراب میخورد به آقا تعارف می کرد .... کار به جایی رسید شمشیرُ کشید آقا رو شهید کنه ... یه وقت دیدن تا شمشیرُ منصور کشید مقابلِ امام صادق ، دیدن دستش داره میلرزه ، رنگِ صورتش عوض شد .. ( چی شد منصور ؟..) گفت همچین که من شمشیر کشیدم ، دیدم مقابلم وجودِ نازنینِ پیغمبرُ .. میفرماید منصور شمشیرُ از بالاسرِ جگر گوشه ام کنار بزن والّا تاج و تختتُ بهم میریزم ... یا رسول الله .. یه شمشیر بالاسرِ امام صادق دیدی طاقت نیاوردی .. من بمیرم برا اون خانمی که با عجله دوید .. اومد بالا بلندی .. دید حسین افتاده .. شمشیر دار با شمشیر میزنه .. نیزه دار نیزه میزنه .. اونایی که حربه ای نداشتن سنگ آورده بودن .... حسین .....

 دانلود مداحی

 

تعداد صفحات : 48

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 20
  • تعداد اعضا : 346
  • آی پی امروز : 87
  • آی پی دیروز : 484
  • بازدید امروز : 209
  • باردید دیروز : 5,239
  • گوگل امروز : 5
  • گوگل دیروز : 15
  • بازدید هفته : 20,622
  • بازدید ماه : 101,242
  • بازدید سال : 1,311,166
  • بازدید کلی : 19,816,994